ارسال دیدگاه
- ضمن تشکر از بیان دیدگاه خود به اطلاع شما رسانده می شود که دیدگاه شما پس از تایید نویسنده این مطلب منتشر خواهد شد.
- دیدگاه ها ویرایش نمی شوند.
- از ایمیل شما فقط جهت تشخیص هویت استفاده خواهد شد.
- دیدگاه های تبلیغاتی ، اسپم و مغایر عرف تایید نمی شوند.
سخن روز
امام صادق (ع):
هرکس که در مورد خود، رعایت انصاف نماید، به داورى دیگران پذیرفته شود.
کافی، ج۲، ص۱۴۶
عبدالعزیز احمدی: تا زمانی که بزرگانمان زندهاند ساده از کنار آنان میگذریم
متأسفانه ذات بشر اینگونه است که پس از فوت بزرگان به یاد آنها میافتیم، یعنی تا زمانی که افراد برجسته و با اهمیت در قید حیات هستند، سراغی از آنها نمیگیریم؛ بخصوص شخصیتهای هنری مانند براتعلی ابراهیمی و امثال ایشان. بیشک در ایران کهن و خراسان بزرگ شخصیتهای بزرگی داشتهایم و داریم و تعدادشان کم نیست. جای تأسف است، تا زمانی که این بزرگان زنده هستند ساده از کنارشان رد میشویم و زمانی که از دست میروند، بیدار میشویم و حسرت میخوریم و به یادشان میافتیم، در حالی که هیچ کاری برایشان نکردهایم.
بخشی از گفتههای این خواننده و نوازنده خراسانی با ایلنا
انقلاب، ماهیتی فرهنگی و زبانی هنری داشت
حمید شاهنگیان
آهنگساز
«17 شهریور» اولین اثر انقلابیام بود که سال 1357 تولید شد. درواقع ایده شکلگیری این کار به بعد از فاجعه میدان شهدا (میدان ژاله سابق) بر میگردد و تصمیم گرفتم این اتفاق مهم و بزرگ را بر بال موسیقی سوار کنم تا در حافظه تاریخ ثبت شود و البته توفیقی به دست آمد تا این سرود به واسطه نوار کاستهایی که ازحضرت امام خمینی(ره) به دست مردم رسیده بود، برسرزبانها بیفتد و این کارها نقطه آغازی باشد برای کارهای فرهنگی انقلابیام.
من براین باورم اغلب کارهایی که درآن دوره و با موضوع انقلاب اسلامی ساخته شد تنها براساس یک علاقهمندی شکل نگرفته است بلکه بیشتر احساس مسئولیتی بود که هر فردی درخود احساس میکرد و با این نگاه هریک از مردم به گونه ای وارد میدان مبارزه شدند، مانند نوجوانی که نوارکاستهای امام یا پیامهای مکتوب ایشان را بصورت چاپ شده توزیع میکرد و به دست مردم میرساند، یا افرادی که روی دیوارها شعار مینوشتند و مردم را به مسیر درحرکت انقلاب دعوت میکردند و... بنابراین همه این کارها تلاش هایی بود که درآن زمان انجام گرفت و تنها بحث علاقه درمیان نبود بلکه نیاز آن دوران و جسارت برای ورود به این میدان بود ؛ خود من نیز در سن نوجوانی دراین مسیر قرار گرفتم وهدفم را تا به امروز ادامه دادهام.
البته بعد از واقعه 17 شهریور حوادث دیگری هم اتفاق افتاد و در این زمینهها هم آثار بسیاری ساختم، مانند سرود «13 آبان». همچنین با الهام از شعارهای مردم که در کوچه و خیابان طنینانداز بود چون آزادی زندانی سیاسی و... سرود «زندانی» و «آزادی» را ساختم و این کارها بواسطه آنکه در پشت نوار کاستهای حضرت امام قرارداشت به فوریت به دست مردم رسید و در سراسر کشور توزیع شد و مردم به پیامهای حضرت امام گوش فرا دادند و بهره بردند، درواقع این کارها و فعالیتها، شور انقلاب را وسعت بخشید. به اعتقاد من اگر این آثار در آن روزها و روزگار به ضرورت آن برهه تاریخی ساخته شد، جامعه انقلابی تشنه این نوع کارها بود اما امروز این تشنگی به میزان گذشته وجود ندارد و شاید بهتراست بگویم مردم به واسطه شنیدن انواع مختلف موسیقی سیراب شدهاند. اما اگر بپرسید این کارهای انقلابی با این مشخصه هیچ جایگاهی در بین مردم ندارد پاسخ من منفی است، یا اگر سؤال شود آیا از تولید این کارها استفادهای صورت گرفته باید بگویم هنوز هم میتوان از این آثار بهره برد و حتی میتوان با الهام از این سرودها و آثاری از جنس موسیقی انقلاب در پرورش نوجوانان و آموزش آنها استفاده کرد و سجایای اخلاقی آن را به نسل جوان آموخت. نکته دیگراین که فرهنگ و هنر در این سالها نقش بسزایی در حفظ میراث انقلاب داشتهاند و در بخشهای مختلف همچون ادبیات، سینما،تئاتر، تجسمی و موسیقی به زیبایی تصویر انقلاب را ترسیم کردهاند، البته باید بگویم در وهله اول انقلاب ما یک انقلاب فرهنگی بوده بنابراین به دلیل اینکه ذات و جنس آن برخاسته از فرهنگ است طبیعتاً تجانس بسیاری با فعالیتهای فرهنگی دارد و همانطور که اشاره کردم تمامی فعالیتهای فرهنگی همچون خطاطی، نقاشی، طراحی، موسیقی، تئاتر و سینما هر یک میتوانستند نقش خود را بدرستی درمورد انقلاب ایفا کنند و امیدوار هستیم این بخش از فعالیتهای فرهنگی که نگاه انقلاب را درجامعه پیش چشم داشته همچنان متداوم باشد چرا که اگر این نوع فعالیتها وجود نداشته باشد یا حضور کم رنگی داشته باشند، آرام آرام دلایل انقلاب جای خود را به عوامل انقلاب میدهند درحالی که دلایل انقلاب بسیار مهمتر از عوامل انقلاب هستند و وظیفه فرهنگ و هنر این است که این دلایل را ثبت و ضبط کنند. درآخر باید بگویم مفهوم انقلاب اسلامی هرگز از بین نخواهد رفت و قطعاً در نسلهای بعد هم این نگاه دنبال میشود و افرادی هستند که میخواهند بدانند انقلاب 57 چگونه شکل گرفت و نتایج انقلاب چه بوده وبا چه اهدافی دنبال شده است؟ وچه میزان به اهدافش نزدیک شد یا فاصله گرفت! و... وبی شک آیندگان درطول تاریخ این مباحث را پیگیری خواهند کرد تا بدانند مورخین درباره انقلاب چه نوشته اند و این جستوجوگریها موجب میشود نسلهای آینده هم تأثیر انقلاب را مشاهده کنند.
آهنگساز
«17 شهریور» اولین اثر انقلابیام بود که سال 1357 تولید شد. درواقع ایده شکلگیری این کار به بعد از فاجعه میدان شهدا (میدان ژاله سابق) بر میگردد و تصمیم گرفتم این اتفاق مهم و بزرگ را بر بال موسیقی سوار کنم تا در حافظه تاریخ ثبت شود و البته توفیقی به دست آمد تا این سرود به واسطه نوار کاستهایی که ازحضرت امام خمینی(ره) به دست مردم رسیده بود، برسرزبانها بیفتد و این کارها نقطه آغازی باشد برای کارهای فرهنگی انقلابیام.
من براین باورم اغلب کارهایی که درآن دوره و با موضوع انقلاب اسلامی ساخته شد تنها براساس یک علاقهمندی شکل نگرفته است بلکه بیشتر احساس مسئولیتی بود که هر فردی درخود احساس میکرد و با این نگاه هریک از مردم به گونه ای وارد میدان مبارزه شدند، مانند نوجوانی که نوارکاستهای امام یا پیامهای مکتوب ایشان را بصورت چاپ شده توزیع میکرد و به دست مردم میرساند، یا افرادی که روی دیوارها شعار مینوشتند و مردم را به مسیر درحرکت انقلاب دعوت میکردند و... بنابراین همه این کارها تلاش هایی بود که درآن زمان انجام گرفت و تنها بحث علاقه درمیان نبود بلکه نیاز آن دوران و جسارت برای ورود به این میدان بود ؛ خود من نیز در سن نوجوانی دراین مسیر قرار گرفتم وهدفم را تا به امروز ادامه دادهام.
البته بعد از واقعه 17 شهریور حوادث دیگری هم اتفاق افتاد و در این زمینهها هم آثار بسیاری ساختم، مانند سرود «13 آبان». همچنین با الهام از شعارهای مردم که در کوچه و خیابان طنینانداز بود چون آزادی زندانی سیاسی و... سرود «زندانی» و «آزادی» را ساختم و این کارها بواسطه آنکه در پشت نوار کاستهای حضرت امام قرارداشت به فوریت به دست مردم رسید و در سراسر کشور توزیع شد و مردم به پیامهای حضرت امام گوش فرا دادند و بهره بردند، درواقع این کارها و فعالیتها، شور انقلاب را وسعت بخشید. به اعتقاد من اگر این آثار در آن روزها و روزگار به ضرورت آن برهه تاریخی ساخته شد، جامعه انقلابی تشنه این نوع کارها بود اما امروز این تشنگی به میزان گذشته وجود ندارد و شاید بهتراست بگویم مردم به واسطه شنیدن انواع مختلف موسیقی سیراب شدهاند. اما اگر بپرسید این کارهای انقلابی با این مشخصه هیچ جایگاهی در بین مردم ندارد پاسخ من منفی است، یا اگر سؤال شود آیا از تولید این کارها استفادهای صورت گرفته باید بگویم هنوز هم میتوان از این آثار بهره برد و حتی میتوان با الهام از این سرودها و آثاری از جنس موسیقی انقلاب در پرورش نوجوانان و آموزش آنها استفاده کرد و سجایای اخلاقی آن را به نسل جوان آموخت. نکته دیگراین که فرهنگ و هنر در این سالها نقش بسزایی در حفظ میراث انقلاب داشتهاند و در بخشهای مختلف همچون ادبیات، سینما،تئاتر، تجسمی و موسیقی به زیبایی تصویر انقلاب را ترسیم کردهاند، البته باید بگویم در وهله اول انقلاب ما یک انقلاب فرهنگی بوده بنابراین به دلیل اینکه ذات و جنس آن برخاسته از فرهنگ است طبیعتاً تجانس بسیاری با فعالیتهای فرهنگی دارد و همانطور که اشاره کردم تمامی فعالیتهای فرهنگی همچون خطاطی، نقاشی، طراحی، موسیقی، تئاتر و سینما هر یک میتوانستند نقش خود را بدرستی درمورد انقلاب ایفا کنند و امیدوار هستیم این بخش از فعالیتهای فرهنگی که نگاه انقلاب را درجامعه پیش چشم داشته همچنان متداوم باشد چرا که اگر این نوع فعالیتها وجود نداشته باشد یا حضور کم رنگی داشته باشند، آرام آرام دلایل انقلاب جای خود را به عوامل انقلاب میدهند درحالی که دلایل انقلاب بسیار مهمتر از عوامل انقلاب هستند و وظیفه فرهنگ و هنر این است که این دلایل را ثبت و ضبط کنند. درآخر باید بگویم مفهوم انقلاب اسلامی هرگز از بین نخواهد رفت و قطعاً در نسلهای بعد هم این نگاه دنبال میشود و افرادی هستند که میخواهند بدانند انقلاب 57 چگونه شکل گرفت و نتایج انقلاب چه بوده وبا چه اهدافی دنبال شده است؟ وچه میزان به اهدافش نزدیک شد یا فاصله گرفت! و... وبی شک آیندگان درطول تاریخ این مباحث را پیگیری خواهند کرد تا بدانند مورخین درباره انقلاب چه نوشته اند و این جستوجوگریها موجب میشود نسلهای آینده هم تأثیر انقلاب را مشاهده کنند.
این چه سؤالی بود؟
یگانه خدامی
سؤال یک خبرنگار از پژمان جمشیدی در نشست خبری فیلم «خط فرضی» واکنشهایی را همراه داشت که بیشتر در حمایت از جمشیدی بود. خبرنگاری در این نشست از جمشیدی پرسید: «در فوتبال که به جایی نرسیدید! در سینما هم! فکر نمیکنید برای دیده شدن راههایی به جز سینما هست؟» این سؤال به نظر خیلیها مؤدبانه نبود و واکنش جمشیدی در مقابل آن از سوی کاربران تمجید شد: «مخالف سؤال انتقادی نیستم ولی لحن سؤال نشان دهنده شخصیت شماست»، «مسخره کردن بازیگرها و سلبریتیها امر رایجی است. اما در مورد پژمان جمشیدی گمان میکنم قضیه به گونهای عناد سیستماتیک تبدیل شده؛ هر کاری کند تحقیرش میکنند. والا کمتر از بقیه «امثال»ش بازیگر نیست کما اینکه در فوتبال هم همین بود. دلیلش چیست؟»، «این پژمان جمشیدی که توی کنفرانس خبری فیلم خط فرضی دیدیم، پختهترین و تحسین برانگیزترین نمونه از یه فوتبالیست و سینماگر ایرانیه. از یاد نبریم همین امسال مهدویان و سال قبل حاتمیکیا و حجازیفر سر سؤالات مؤدبانهتر از این فقط بزن بزن نکردن»، «خبرنگاره یه جوری به پژمان جمشیدی میگه توی فوتبال چیزی نشدی، انگار خودش سردبیر نیویورک تایمزه»، «هیچکس با تحقیر دیگران به احترام و بزرگی نمیرسد و موجود خفنی هم نمیشود! پژمان جمشیدی در پرسپولیس ستاره نبود اما میجنگید و به تیم ملی هم رسید، در سینما هم ادعا نکرده آل پاچینو و رابرت دنیرو است. این سؤال یا نقد کیفیت یک بازیگر نیست، عقدهگشایی رسمی است.»، «همین که تو به پژمان جمشیدی میگی برای دیده شدن وارد سینما شدی یعنی اینکه پژمان دیده شده، خوب هم دیده شده» ، «دوست عزیزی که در کنفرانس مطبوعاتی به پژمان جمشیدی گفتی در فوتبال به جایی نرسیدی، دوست دارم بدانم تعریفت از به جایی رسیدن در فوتبال چیه؟ واقعاً بین این همه دنیرو و آل پاچینو، پژمان جای چه کسی را در سینما تنگ کرده است؟»، «کاری که برخی خبرنگارنماها و مخاطبان عصبانی با پژمان جمشیدی میکنند و حضور سینماییاش را پذیرا نیستند، مطمئن نیستم اگر علی انصاریان در بین ما بود و در جشنواره با رمانتیسم عماد و طوبا حاضر بود، نمیکردند. شرافت داشته باشیم در طرفداری و دشمنی. قهرمان مرده را عشقاست؟!»، «اگر علی انصاریان امسال در جشنواره فیلم فجر بود، خیلی از اینایی که براش غش و ضعف میکنن، گریهاش رو در میآوردن؛ همون کاری که سالها بهصورت علنی و در خفا با پژمان جمشیدی کردن و میکنن.»، «پژمان جمشیدی در همون فیلم بد شیشلیک اتفاقاً لحن فیلم و کاراکترش رو درست گرفته بود و بازیش از عطاران و ژاله صامتی بهتر بود. اون حرف مزخرف از کم سوادی میاد.»، «پژمان جمشیدی اصلاً بازیگر محبوب من نیست و به نظرم کارش متوسطه اما رفتارش در قبال اون بیادبی و عقده گشایی خبرنگار، حیرت انگیز بود. چه صبری، چه ادبی، چه فروخوردن خشمی. چقدر اصیل بودی و سربلندمون کردی فوتبالیستِ سابق».
سفری به ناکجا با بالهایی خیالانگیز
نلی محجوب
فعال حوزه ادبیات، کودک و نوجوان
نیل گیمن معتقد است: «داستان یکی از دروازهها به سوی خواندن است، خواندن شما را وادار میکند کلمات جدید فرا بگیرید و به افکاری جدید بیندیشید.» خواندن قطعاً میتواند انگیزههای متفاوت داشته باشد اما لذت بردن و اندیشیدن جزء جداییناپذیر آن خواهد بود، حتی اگر برای گریز از لحظات سخت باشد. آن وقت بالهای خیال نویسنده هر چه خلاقانهتر پرواز با خیال مطمئنتر خواهد بود. قلم نویسنده هرچه قویتر پریدن در جهان داستان راحتتر. اگر از دسته علاقهمندان به فانتزی هستید حتماً با نام نیلگیمن نویسنده و فیلمنامه نویس مطرح و معاصر آشنایید. نویسندهای که خواندن را کلیدی میداند که با آن میشود دنیا را به حرکت درآورد. گیمن بر این باور است که: «آسانترین راه برای اینکه اطمینان حاصل کنیم کودکان باسواد تربیت کردهایم این است که به آنها خواندن یاد بدهیم و نشان دهیم خواندن عملی لذتبخش است. کتاب مورد علاقهشان را در دسترسشان قرار داده و به آنها فرصت مطالعه دهیم...» گیمن موفق به دریافت هر دو جایزه «نیوبری» و مدال «کارنگی» برای یک اثر شده، آن هم به خاطر «کتاب گورستان»؛ در سال 2013 رمان «اقیانوس انتهای جاده»اش به عنوان کتاب سال بریتانیا معرفی شد. حالا میدانیم با چه نویسندهای روبهرو هستیم. تازهترین اثری که نشر پریان از او منتشر کرده رمان «ناکجا» است. «جایی هست که بیشتر آدمها حتی خوابش را هم نمیبینند. شهر قدیسها و هیولاها، قاتلان و فرشتهها. شوالیههای زرهپوش و دختران رنگ پریده با لباس مخمل مشکی. آنجا شهر مردمانی است که همیشه نادیده گرفته شدهاند. ریچارد میهیو کارمند جوانی است که پیش از آن که بخواهد درگیر دنیای لندن زیرین میشود. یک عمل مهربانانه ساده او را اززندگی عادی و روزمره به دنیایی میبرد که به طرز عجیب در انتظار اوست در آن جهان زیرین. در شهری که زیر شهر زادگاه اوست، ناکجا...» میهیو در جستوجوی هویت خودش است در ناکجا، او در آرزوی برگشتن به همان زندگی عادی و کسالت بار خودش است اما با ماجراهایی عجیب و موجودات عجیبی باید سر و کله بزند تا بتواند جان خودش را نجات بدهد. از میان مهی که هر آن ممکن است ناپدید بشود و دیگر هیچ اثری از او در هیچ جا نماند. در داستانهای گیمن با نبرد نیروی خیر و شر روبهرو هستیم با همان قالب افسونها. گیمن میگوید:«میخواستم کتابی بنویسم که برای بزرگسالان کاری را بکند که وقتی کوچکتر بودم، کتابهای مورد علاقهام برای من میکردند. کاری که کتابهای آلیس در سرزمین عجایب، کتابهای نارنیا یا جادوگر شهر اوز در کودکی برای من کرده بودند. میخواستم در مورد مردمی بنویسم که در شکاف سقوط میکنند. در مورد مخلوع و محروم شدهها و نفی بلد شدهها. آن هم با آیینه فانتزی، که گاهی میتواند چیزهایی را که تا به حال بارها دیدهایم، طوری به ما نشان بدهد که انگار اصلاً به عمرمان آنها را ندیدهایم...» جهان گیمن جهان خاص اوست که ما را به خیال و رؤیا وا میدارد. نویسندهای که معتقد است کتاب بد برای بچهها وجود ندارد. او معتقد است داستان خواندن تخیل و همدلی را تقویت میکند. امتحان کنید با بالهایی که به ما بخشیده به ناکجا برویم. ناکجا با ترجمه مهدی بنوازی توسط نشر پریان منتشر شده است کتابی برای نوجوانان و آدمبزرگهایی که هنوز در دلشان هیجان و نوجوانی زنده است.
فعال حوزه ادبیات، کودک و نوجوان
نیل گیمن معتقد است: «داستان یکی از دروازهها به سوی خواندن است، خواندن شما را وادار میکند کلمات جدید فرا بگیرید و به افکاری جدید بیندیشید.» خواندن قطعاً میتواند انگیزههای متفاوت داشته باشد اما لذت بردن و اندیشیدن جزء جداییناپذیر آن خواهد بود، حتی اگر برای گریز از لحظات سخت باشد. آن وقت بالهای خیال نویسنده هر چه خلاقانهتر پرواز با خیال مطمئنتر خواهد بود. قلم نویسنده هرچه قویتر پریدن در جهان داستان راحتتر. اگر از دسته علاقهمندان به فانتزی هستید حتماً با نام نیلگیمن نویسنده و فیلمنامه نویس مطرح و معاصر آشنایید. نویسندهای که خواندن را کلیدی میداند که با آن میشود دنیا را به حرکت درآورد. گیمن بر این باور است که: «آسانترین راه برای اینکه اطمینان حاصل کنیم کودکان باسواد تربیت کردهایم این است که به آنها خواندن یاد بدهیم و نشان دهیم خواندن عملی لذتبخش است. کتاب مورد علاقهشان را در دسترسشان قرار داده و به آنها فرصت مطالعه دهیم...» گیمن موفق به دریافت هر دو جایزه «نیوبری» و مدال «کارنگی» برای یک اثر شده، آن هم به خاطر «کتاب گورستان»؛ در سال 2013 رمان «اقیانوس انتهای جاده»اش به عنوان کتاب سال بریتانیا معرفی شد. حالا میدانیم با چه نویسندهای روبهرو هستیم. تازهترین اثری که نشر پریان از او منتشر کرده رمان «ناکجا» است. «جایی هست که بیشتر آدمها حتی خوابش را هم نمیبینند. شهر قدیسها و هیولاها، قاتلان و فرشتهها. شوالیههای زرهپوش و دختران رنگ پریده با لباس مخمل مشکی. آنجا شهر مردمانی است که همیشه نادیده گرفته شدهاند. ریچارد میهیو کارمند جوانی است که پیش از آن که بخواهد درگیر دنیای لندن زیرین میشود. یک عمل مهربانانه ساده او را اززندگی عادی و روزمره به دنیایی میبرد که به طرز عجیب در انتظار اوست در آن جهان زیرین. در شهری که زیر شهر زادگاه اوست، ناکجا...» میهیو در جستوجوی هویت خودش است در ناکجا، او در آرزوی برگشتن به همان زندگی عادی و کسالت بار خودش است اما با ماجراهایی عجیب و موجودات عجیبی باید سر و کله بزند تا بتواند جان خودش را نجات بدهد. از میان مهی که هر آن ممکن است ناپدید بشود و دیگر هیچ اثری از او در هیچ جا نماند. در داستانهای گیمن با نبرد نیروی خیر و شر روبهرو هستیم با همان قالب افسونها. گیمن میگوید:«میخواستم کتابی بنویسم که برای بزرگسالان کاری را بکند که وقتی کوچکتر بودم، کتابهای مورد علاقهام برای من میکردند. کاری که کتابهای آلیس در سرزمین عجایب، کتابهای نارنیا یا جادوگر شهر اوز در کودکی برای من کرده بودند. میخواستم در مورد مردمی بنویسم که در شکاف سقوط میکنند. در مورد مخلوع و محروم شدهها و نفی بلد شدهها. آن هم با آیینه فانتزی، که گاهی میتواند چیزهایی را که تا به حال بارها دیدهایم، طوری به ما نشان بدهد که انگار اصلاً به عمرمان آنها را ندیدهایم...» جهان گیمن جهان خاص اوست که ما را به خیال و رؤیا وا میدارد. نویسندهای که معتقد است کتاب بد برای بچهها وجود ندارد. او معتقد است داستان خواندن تخیل و همدلی را تقویت میکند. امتحان کنید با بالهایی که به ما بخشیده به ناکجا برویم. ناکجا با ترجمه مهدی بنوازی توسط نشر پریان منتشر شده است کتابی برای نوجوانان و آدمبزرگهایی که هنوز در دلشان هیجان و نوجوانی زنده است.
روایتی از یک مأموریت متفاوت و ماجراهای پیش روی آن
محمدعلی جعفریه
ناشر
«محشر صغرا» یکی از تازهترین کتابهایی است که بههمت نشر ثالث و همکارانم در این مؤسسه روانه کتابفروشیها شده، بااینکه اغلب ناشران کار نشر کتابی را نمیپذیرند مگر آنکه منطبق بر استانداردهای آنان باشد اما این کتاب فراتر از این بحث، جزء آثار موردعلاقه خودم نیز به شمار میآید. کتابی نوشته «تادئوش کونویتسکی»، نویسنده و کارگردان لهستانی که در فرهنگستان زبان این کشور هم عضویت داشته است. «محشر صغرا» را منتقدان یکی از مهمترین آثار ادبی لهستان طی حدود سه دهه اخیر میدانند؛ رمانی که همچون دیگر نوشتههای «کونویتسکی» داستانی آخرالزمانی است. از راوی اصلی این رمان خواسته میشود در اقدامی اعتراضی مقابل حزب کمونیست ورشو دست به خودسوزی بزند. «کنویکی» هم بیآنکه بیندیشد از این اقدام جان سالم به درمیبرد یا نه میپذیرد که... و این درست نقطه شروع داستانی است که در «محشر صغرا» پیش روی علاقهمندان قرارگرفته است. شخصیت اصلی این رمان بعد از قبول مأموریت مذکور، باقی روز را در خیابانهای شهر پرسه میزند و خواننده نیز همراه با او اثرات ایدئولوژی و بوروکراسیهای برخاسته از حکومتهای توتالیتر را تجربه میکند و نزاع انسان برای بقا در برابر فنا شدن درراه هدفی بزرگتر را به نظاره مینشیند. همانطور که پیشتر هم در خلال معرفیهای این رمان هم آمده، «محشر صغرا» در عین ماجرایی خواندنی، بخشهایی از پیشینه لهستان را هم پیش روی خوانندگان میگذارد؛ تصویری که درنهایت واقعیت کشوری تحت سلطه نظامی تمامیتخواه و زندگی دشوار مردمانش را روایت میکند. این کتاب بهتازگی با ترجمه فروغ پوریاوری در اختیار علاقهمندان قرارگرفته است.
محشر صغرا / نویسنده: تادئوش کونویتسکی / مترجم: فروغ پوریاوری / ناشر: ثالث
ناشر
«محشر صغرا» یکی از تازهترین کتابهایی است که بههمت نشر ثالث و همکارانم در این مؤسسه روانه کتابفروشیها شده، بااینکه اغلب ناشران کار نشر کتابی را نمیپذیرند مگر آنکه منطبق بر استانداردهای آنان باشد اما این کتاب فراتر از این بحث، جزء آثار موردعلاقه خودم نیز به شمار میآید. کتابی نوشته «تادئوش کونویتسکی»، نویسنده و کارگردان لهستانی که در فرهنگستان زبان این کشور هم عضویت داشته است. «محشر صغرا» را منتقدان یکی از مهمترین آثار ادبی لهستان طی حدود سه دهه اخیر میدانند؛ رمانی که همچون دیگر نوشتههای «کونویتسکی» داستانی آخرالزمانی است. از راوی اصلی این رمان خواسته میشود در اقدامی اعتراضی مقابل حزب کمونیست ورشو دست به خودسوزی بزند. «کنویکی» هم بیآنکه بیندیشد از این اقدام جان سالم به درمیبرد یا نه میپذیرد که... و این درست نقطه شروع داستانی است که در «محشر صغرا» پیش روی علاقهمندان قرارگرفته است. شخصیت اصلی این رمان بعد از قبول مأموریت مذکور، باقی روز را در خیابانهای شهر پرسه میزند و خواننده نیز همراه با او اثرات ایدئولوژی و بوروکراسیهای برخاسته از حکومتهای توتالیتر را تجربه میکند و نزاع انسان برای بقا در برابر فنا شدن درراه هدفی بزرگتر را به نظاره مینشیند. همانطور که پیشتر هم در خلال معرفیهای این رمان هم آمده، «محشر صغرا» در عین ماجرایی خواندنی، بخشهایی از پیشینه لهستان را هم پیش روی خوانندگان میگذارد؛ تصویری که درنهایت واقعیت کشوری تحت سلطه نظامی تمامیتخواه و زندگی دشوار مردمانش را روایت میکند. این کتاب بهتازگی با ترجمه فروغ پوریاوری در اختیار علاقهمندان قرارگرفته است.
محشر صغرا / نویسنده: تادئوش کونویتسکی / مترجم: فروغ پوریاوری / ناشر: ثالث
عکس نوشت
تیمی از دانشگاه بیرمنگام انگلستان با کمک مردمان محلی آثار ویلیام شکسپیر را در ۹۳ زبان و گویش مختلف احیا کرد. در کتابخانه بیرمنگام و در بخشی به نام تالار یادبود شکسپیر بزرگترین کلکسیون آثار شکسپیر در بین کتابخانههای عمومی جهان نگهداری میشود اما به گفته ایوان فرنی استاد مطالعات شکسپیر در دانشگاه بیرمنگام، این کلکسیون در سالهای اخیر مورد بیتوجهی قرار گرفته است و پروژه Everything to Everybody راهاندازی شده تا آرشیو آثار این نویسنده سرشناس را به قلب زندگی قرن بیستویکمی بیاورد. صحنه جهانی یا World Stage جدیدترین بخش این پروژه و شامل مجموعهای از هفت فیلم کوتاه است که در آن ۱۴۰ شهروند چندزبانه بیرمنگامی به ۹۳ زبانی که در این کلکسیون پیدا میشود، نقش بازی میکنند.
به نام تاریخ
20 بهمن
در برگه تقویم امروز نامهایی از فرهنگ و هنر میبینیم که اینجا فقط مجالی کوتاه برای نوشتن از آنها داریم.
تولدها
مهرداد اوستا: نویسنده و شاعر مطرح ایران سال 1308 در چنین روزی به دنیا آمد. مجوعه اشعار «از کاروان رفته»، «حماسه آرش»، «شراب خانگی ترس محتسب خورده» و «امام، حماسهای دیگر» و داستانهای «پالیزبان»، «از امروز تا هرگز» از آثار مهراداد اوستا است. اوستا برگزیده نخستین دوره جشنواره بینالمللی شعر فجر بود. او سال 1370 درگذشت.
ژول ورن: نویسنده فرانسوی علمی- تخیلی سال 1828 در چنین روزی متولد شد. ژول ورن با داستان هایی چون «پنج هفته در بالن»، «سفر به اعماق زمین»، «بیست هزار فرسنگ زیر دریا»، «در مدار ماه»، «دور دنیا در هشتاد روز»، «میشل استروگف»، «اسرار معدن زغال سنگ»، «کاپیتان 15 ساله»، «دیوار چین»، «هشتصد فرسنگ در آمازون»، «برادران ماجراجو» و «هجوم دریا» به شهرت رسید. او که سال 1905 درگذشت پس از آگاتا کریستی پرترجمهترین آثار ادبی را در دنیا داشته است.
جیمز دین بازیگر امریکایی، ابراهیم پورداوود ایرانشناس و مترجم فارسی اوستا، محمد نجاحی نوازنده سنتور، حمید شاهنگیان آهنگساز، پرواز همای خواننده، شهاب حسینپور کارگردان و حیات قلی فرخ منش شاعر هم متولد امروز هستند.
درگذشتها
رسام عرب زاده: طراح برجسته فرش ایرانی سال 1375 در چنین روزی درگذشت. رسام عربزاده متولد 1293 و در رشته مینیاتور تحصیل کرد و بافت قالی را هم یاد گرفت و مدتی بعد طراحی فرش را آغاز کرد. آثار رسام عربزاده مانند «هفت سین»، «بازی رنگها»، «گردونه روزگار»، «چوگان» و «اسرار جهان» در بنیاد فرهنگی و هنری فرش رسام عربزاده و موزه فرش ایران نگهداری میشوند. ضمن اینکه از او تابلوهای نقاشی چون «یوسف و زلیخا» هم به جا مانده است.
ژازه تباتبایی: نقاش و مجسمه ساز صاحب نام ایران سال 1386 درگذشت. ژازه تباتبایی متولد 1305 بود و با مجسمههای فلزی و هنر سقاخانهای شناخته میشود. او برای ساخت مجسمههایش از قطعات ماشینآلات صنعتی استفاده میکرد و برای این مجسمهها و تابلوهای نقاشی اش نامهایی مانند «گنجشکک اشی مشی»، «معشوق و غزال تنها»، «سرچشمه به یاد تو بودم»، «یوسف کفترباز» و «حمومک مورچه داره» استفاده میکرد که ریشه در فرهنگ عامه دارند.
جان گوین بازیگر امریکایی هم در چنین روزی درگذشت.
با سرلشکر شهید مجید بقایی
پاسداری که راضی نشد به دیدار امام برود!
مجید در بهمن ماه سال 1337 در شهرستان بهبهان استان خوزستان متولد شد و در بهمن 1361 به شهادت رسید. او براستی فرزند بهمن و فجر بود. فعالیتهای مذهبی خود را از همان اوان کودکی با تکبیر گفتن در مساجد آغاز کرد. بزرگتر که شد در سایه مکتب اسلام و با بهرهگیری از کلام مولایش علی(ع) که دشمن ستمگر و یاور مظلومان باشید، ستم و ظلم رژیم پهلوی را تحمل نکرد و طی دوران دبیرستان یکی از فعالترین دانشآموزان در زمینه سیاسی، دینی، اجتماعی و ورزشی بود، پس از سپری کردن تحصیلات دبیرستان و گذراندن کنکور، در رشته مهندسی شیمی دانشگاه اهواز پذیرفته شد، اما این رشته نظرش را تأمین نکرد و گفت: من باید کاری را به عهده بگیرم که واقعاً بتوانم خدمت به این مردم مستضعف بکنم. به همین دلیل سال آخر دبیرستان را مجدداً طی کرد و دیپلم رشته طبیعی را اخذ نمود و این بار پس از شرکت در کنکور، در رشته فیزیوتراپی دانشگاه اهواز قبول شد.
او در سالهای 1353 و 1354 فعالیتهای دانشگاهی خود را شروع و در رهبری مبارزات دانشجویی نقشی تعیین کننده داشت و با ورود به گروه انقلابی منصورون و در کنار جوانان مبارزی همچون محسن رضایی، غلامعلی رشید، علی شمخانی، برادران جهان آرا و... به مبارزه با رژیم ستمشاهی پرداخت؛ برخی از فعالیتهای این گروه در بهبهان عبارت بود از: آگاهی دادن به مردم، متشکل کردن برادران حزب الله، انجام عملیات نظامی علیه عمال رژیم شاه.
او در شاخه نظامی گروه منصورون آغاز به فعالیت کرد که از جمله اقدامات وی در این زمینه جذب و سازماندهی جوانان مسلمان و ترور سروان داوودی و یکی از افسران شهربانی رژیم سابق که عامل خفقان در شهر بهبهان به شمار میآمد بود. شهید بقایی در زمینه خطاطی و نقاشی مهارت بسیار داشت و توانست نمایشگاهی از جنایتهای ساواک در شهرها به نمایش گذاشته و جنایت رژیم پهلوی را بیشتر به مردم معرفی کند.
در سال 1354، فعالیت های او در دانشگاه گسترش یافت و با آغاز تحصیل در دانشگاه جندیشاپور (دانشگاه چمران)، تماسهایش تشکیلاتیتر شد. وی برای مبارزه با رژیم شاه نقشی تعیینکننده را در رهبری مبارزات دانشجویی دانشگاه اهواز و غیر دانشگاهیان به عهده گرفت؛ در سال های 55 و 56 که مبارزات ملت مسلمان به اوج خود نزدیک میشد او از عناصر هدایت کننده تظاهرات علیه رژیم بود. قبل از پیروزی انقلاب اسلامی و در اوج درگیریهای مردم با نیروهای مزدور حکومت شاهنشاهی، برای جلوگیری از اقدامات احتمالی چماق به دستان شاه، تیمهای گشتی را برای حفظ و امنیت شهر و نوامیس مردم ساماندهی کرد و با همکاری برادران دیگر طرح تشکیل تعاونیهای امام را برای تأمین مایحتاج مردم ارائه داد.
مجید که پیش از آغاز جنگ تحمیلی به توصیه سردار محسن رضایی به سازمان سپاه پیوست، پس از مدتی فرماندهی سپاه و جبهه شوش را برعهده گرفت و پس از سالها جهاد و فداکاری در عرصههای مختلف دفاع مقدس بخصوص در شناساییهای بسیار خطرناک در جبهههای جنوب به فرماندهی قرارگاه کربلا منصوب شد که عملیات شورانگیز محرم را به نحو احسن رهبری کرد. قبل از عملیات والفجر مقدماتی قرار شد که عدهای از مسئولان و فرماندهان نظامی جنگ، دیداری با حضرت امام خمینی(ره) داشته باشند، اما شهید بقایی گفت: لازم است برای شناسایی این عملیات در منطقه بمانم. او به همراه عدهای دیگر از جمله شهید حسن باقری در منطقه عملیاتی ماندند و صبح روز بعد به اتفاق ایشان و چند تن از فرماندهان با دو دستگاه جیپ جهت شناسایی منطقه به طرف محل مورد نظر حرکت کردند.
مرتضی صفاری که همراه آن شهید بود جریان شهادتش را اینگونه روایت کرده است: روز 7 بهمن1361 از شوش به طرف فکه میرفتیم. در صندلیهای عقب بین حسن باقری و مجید بقایی نشسته بودم. مجید که همیشه یک قرآن جیبی همراهش بود و در هر فرصتی تلاوت میکرد، داشت سوره فجر را حفظ میکرد.
قرآنش را داد دست من و گفت: ببین درست میخوانم؟ شروع کرد و من داشتم حفظهایش را کنترل میکردم. وقتی رسید به آیات آخر سوره فجر «یآ اَیتُهَا النَّفْسُ الْمُطْمَئِنَّه ارْجِعِى إِلَى رَبِّک راضیة مَّرْضِیه فَادْخُلِى فِى عِبَادِى وَادْخُلِى جَنَّتِى (۲۷-۳۰)»، به فکه رسیدیم.
مجید رو به حسن کرد و گفت: نمیدانم چرا آیات آخر سوره را نمیتوانم حفظ کنم. گیر دارد. نمیدانم گیرش چیست؟ حسن باقری با خنده گفت: میدانی گیرش چیست؟ گیرش یک ترکش است. گیرش یک لقمه شهادت است. بابا! یا ایتها النفس المطمئنه درشأن امام حسین(ع) است. شوخی که نیست.
پس از رسیدن به مقصد، همگی از ماشین پیاده شده و به طرف سنگر دیدهبانی حرکت کردند. ایشان در بین راه به برادران همراه میگوید: آیا میشود انسان به این درجاتی که خداوند در قرآن فرموده است، برسد که:
«یا اَیتهاالنَّفس المُطمَئنَّه ارِجِعی الی ربِّک راضیة مرضیهً فَادخُلی فی عِبادی وَادخُلی جَنَّتی» و آیا خدا توفیق این امر مهم را به انسان میدهد که به آن مرحله عالی نائل گردد؟
هنوز کلام مجید به انتها نرسیده بود که خمپاره دشمن به نزدیکی آنان اصابت کرد و او پاسخ خود را با فوران خون مطهر و قطع پاهایش دریافت نمود و عاشقانه و خالصانه به سوی پروردگار خویش پرواز کرد و به درجه قرب و رضوان الهی دست یافت.
بخشی از وصیتنامه شهید بقایی: خدایا، معبودم، ای آنکه همه امیدم به توست. ای آنکه نه در کاغذ میگنجی و نه با قلم وصف میشوی. آنچنان تار و پودم آغشته به گناه است که فعلاً یارای صحبت ندارم و هر وقت میخواهم زبان بگشایم، شرمنده ام. بارها فکر کردهام و در نهایت به این نتیجه رسیدهام که فقط در لباس شهید و با محتوای شهید میتوانم در دادگاهت حضور یابم،بجز این هرگز که شرمندهام و رسوا. خدایا بخوبی میدانم و برایم ملموس است که بهترینها را بهسویت میکشی و حجابشان را میدری و من این را در خود نمیبینم ،ولی شاید دگرگونی در درونم چنین فیضی را نصیبم کرد. خدایا! شاکرم از اینکه تا این حد هدایتم کردی. خدایا اگر قدمی در راهت برداشتم از من بپذیر.
او در سالهای 1353 و 1354 فعالیتهای دانشگاهی خود را شروع و در رهبری مبارزات دانشجویی نقشی تعیین کننده داشت و با ورود به گروه انقلابی منصورون و در کنار جوانان مبارزی همچون محسن رضایی، غلامعلی رشید، علی شمخانی، برادران جهان آرا و... به مبارزه با رژیم ستمشاهی پرداخت؛ برخی از فعالیتهای این گروه در بهبهان عبارت بود از: آگاهی دادن به مردم، متشکل کردن برادران حزب الله، انجام عملیات نظامی علیه عمال رژیم شاه.
او در شاخه نظامی گروه منصورون آغاز به فعالیت کرد که از جمله اقدامات وی در این زمینه جذب و سازماندهی جوانان مسلمان و ترور سروان داوودی و یکی از افسران شهربانی رژیم سابق که عامل خفقان در شهر بهبهان به شمار میآمد بود. شهید بقایی در زمینه خطاطی و نقاشی مهارت بسیار داشت و توانست نمایشگاهی از جنایتهای ساواک در شهرها به نمایش گذاشته و جنایت رژیم پهلوی را بیشتر به مردم معرفی کند.
در سال 1354، فعالیت های او در دانشگاه گسترش یافت و با آغاز تحصیل در دانشگاه جندیشاپور (دانشگاه چمران)، تماسهایش تشکیلاتیتر شد. وی برای مبارزه با رژیم شاه نقشی تعیینکننده را در رهبری مبارزات دانشجویی دانشگاه اهواز و غیر دانشگاهیان به عهده گرفت؛ در سال های 55 و 56 که مبارزات ملت مسلمان به اوج خود نزدیک میشد او از عناصر هدایت کننده تظاهرات علیه رژیم بود. قبل از پیروزی انقلاب اسلامی و در اوج درگیریهای مردم با نیروهای مزدور حکومت شاهنشاهی، برای جلوگیری از اقدامات احتمالی چماق به دستان شاه، تیمهای گشتی را برای حفظ و امنیت شهر و نوامیس مردم ساماندهی کرد و با همکاری برادران دیگر طرح تشکیل تعاونیهای امام را برای تأمین مایحتاج مردم ارائه داد.
مجید که پیش از آغاز جنگ تحمیلی به توصیه سردار محسن رضایی به سازمان سپاه پیوست، پس از مدتی فرماندهی سپاه و جبهه شوش را برعهده گرفت و پس از سالها جهاد و فداکاری در عرصههای مختلف دفاع مقدس بخصوص در شناساییهای بسیار خطرناک در جبهههای جنوب به فرماندهی قرارگاه کربلا منصوب شد که عملیات شورانگیز محرم را به نحو احسن رهبری کرد. قبل از عملیات والفجر مقدماتی قرار شد که عدهای از مسئولان و فرماندهان نظامی جنگ، دیداری با حضرت امام خمینی(ره) داشته باشند، اما شهید بقایی گفت: لازم است برای شناسایی این عملیات در منطقه بمانم. او به همراه عدهای دیگر از جمله شهید حسن باقری در منطقه عملیاتی ماندند و صبح روز بعد به اتفاق ایشان و چند تن از فرماندهان با دو دستگاه جیپ جهت شناسایی منطقه به طرف محل مورد نظر حرکت کردند.
مرتضی صفاری که همراه آن شهید بود جریان شهادتش را اینگونه روایت کرده است: روز 7 بهمن1361 از شوش به طرف فکه میرفتیم. در صندلیهای عقب بین حسن باقری و مجید بقایی نشسته بودم. مجید که همیشه یک قرآن جیبی همراهش بود و در هر فرصتی تلاوت میکرد، داشت سوره فجر را حفظ میکرد.
قرآنش را داد دست من و گفت: ببین درست میخوانم؟ شروع کرد و من داشتم حفظهایش را کنترل میکردم. وقتی رسید به آیات آخر سوره فجر «یآ اَیتُهَا النَّفْسُ الْمُطْمَئِنَّه ارْجِعِى إِلَى رَبِّک راضیة مَّرْضِیه فَادْخُلِى فِى عِبَادِى وَادْخُلِى جَنَّتِى (۲۷-۳۰)»، به فکه رسیدیم.
مجید رو به حسن کرد و گفت: نمیدانم چرا آیات آخر سوره را نمیتوانم حفظ کنم. گیر دارد. نمیدانم گیرش چیست؟ حسن باقری با خنده گفت: میدانی گیرش چیست؟ گیرش یک ترکش است. گیرش یک لقمه شهادت است. بابا! یا ایتها النفس المطمئنه درشأن امام حسین(ع) است. شوخی که نیست.
پس از رسیدن به مقصد، همگی از ماشین پیاده شده و به طرف سنگر دیدهبانی حرکت کردند. ایشان در بین راه به برادران همراه میگوید: آیا میشود انسان به این درجاتی که خداوند در قرآن فرموده است، برسد که:
«یا اَیتهاالنَّفس المُطمَئنَّه ارِجِعی الی ربِّک راضیة مرضیهً فَادخُلی فی عِبادی وَادخُلی جَنَّتی» و آیا خدا توفیق این امر مهم را به انسان میدهد که به آن مرحله عالی نائل گردد؟
هنوز کلام مجید به انتها نرسیده بود که خمپاره دشمن به نزدیکی آنان اصابت کرد و او پاسخ خود را با فوران خون مطهر و قطع پاهایش دریافت نمود و عاشقانه و خالصانه به سوی پروردگار خویش پرواز کرد و به درجه قرب و رضوان الهی دست یافت.
بخشی از وصیتنامه شهید بقایی: خدایا، معبودم، ای آنکه همه امیدم به توست. ای آنکه نه در کاغذ میگنجی و نه با قلم وصف میشوی. آنچنان تار و پودم آغشته به گناه است که فعلاً یارای صحبت ندارم و هر وقت میخواهم زبان بگشایم، شرمنده ام. بارها فکر کردهام و در نهایت به این نتیجه رسیدهام که فقط در لباس شهید و با محتوای شهید میتوانم در دادگاهت حضور یابم،بجز این هرگز که شرمندهام و رسوا. خدایا بخوبی میدانم و برایم ملموس است که بهترینها را بهسویت میکشی و حجابشان را میدری و من این را در خود نمیبینم ،ولی شاید دگرگونی در درونم چنین فیضی را نصیبم کرد. خدایا! شاکرم از اینکه تا این حد هدایتم کردی. خدایا اگر قدمی در راهت برداشتم از من بپذیر.
انتخاب نشریه
جستجو بر اساس تاریخ
اخبار این صفحه
-
سخن روز
-
عبدالعزیز احمدی: تا زمانی که بزرگانمان زندهاند ساده از کنار آنان میگذریم
-
انقلاب، ماهیتی فرهنگی و زبانی هنری داشت
-
این چه سؤالی بود؟
-
سفری به ناکجا با بالهایی خیالانگیز
-
روایتی از یک مأموریت متفاوت و ماجراهای پیش روی آن
-
عکس نوشت
-
به نام تاریخ
-
پاسداری که راضی نشد به دیدار امام برود!
اخبارایران آنلاین